با شوق به اتاق خواب خانه مان نگاه میکنم. شاید دیگران تعجب کنند ولی من تجسم شیرین رویایم را میبینم. آرایشگاه کوچکی که چند ماهی است در این اتاق افتتاح شده و حالا میتوانم برای خودم کار کنم، مشتریهای خودم را داشته باشم و نتیجه تلاشهایم را ببینم.
۲۳ ساله بودم که با هزار امید ازدواج کردم ولی ۲۰ روز بعد از ازدواج متوجه اعتیاد همسرم شدم. از همان زمان بارها برای ترک همسرم اقدام کردم ولی ایشان مجدد به مواد روی آوردند و زندگی ما در چرخهای باطل ادامه پیدا کرد. حاصل ازدواج ما دو فرزند دختر ۱۴ و ۱۶ ساله است. از زمانی که یادم هست برای بزرگ کردن فرزندان و تامین هزینههای زندگیمان کار کردم. از بستهبندی لباس گرفته تا فروش لباس و گاهی انجام کارهای ابتدایی آرایشگری مثل برداشتن ابرو و …
سی سال پیش به صورت مبتدی آرایشگری را دنبال کردم و دوست داشتم آن را به صورت حرفهای یاد بگیرم و از این راه منبع درآمدی ثابت داشته باشم ولی با توجه به هزینه زیاد کلاسهای آرایشگری، برایم در حد آرزو باقی مانده بود.
روزی که فراخوان دوره آرایشگری موسسه ایلیا را دیدم برای ثبت نام اقدام کردم و حالا که چند ماه از اتمام دوره میگذرد، گوشهای از اتاق خواب منزلمان آرایشگاه من است …